دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه به جا می ماند، رد پایی است
و خاطره ای که هر از گاه پس می زند، مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را.
در خلوت کوچه هایم
باد می آید
اینجا من هستم،دلم تنگ نیست...
تنها منتظر بارانم تا قطره هایش بهانه ای باشد
بر نمناک بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم...
نظرات شما عزیزان: