موجود بی آزاری هستم ،
کار می کنم
قصه می خوانم
شعر می نویسم
و گاهی دلم که برایت تنگ می شود ،
تمام خیابانها را با یادت قدم میزنم !
دل تو اولین روز بهار . . .
دل من آخرین جمعه سال . . .
و چه دورند و چه نزدیک به هم . . .
یک روز حسرت خواهی خورد ...
روزی که در آغوش دیگری ...
با فکر کردن به من آرام میشوی ...
نه همجنس هستیم نه همدرد ...
ولی خوب حرف دلم را میفهمد.....دیوار اتاقم ...
نظرات شما عزیزان: